مسیحامسیحا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

طبیب عشق مسیحا دمست

تشکر

سلام سلام سلام ازهمه دوستانی که تولد مسیحای عزیزم رو تبریک گفتن خیلی خیلی تشکرمیکنم  خوشحالم که همه ی شما در کنار من هستید همتون رو دوست دارم و میبوسمتون  این گل ها تقدیم به همه ی شما دوستای خوبم   ...
21 مرداد 1391

تولدت مبارک

  مسیحا جونم  عشقم   نفسم  جیگرم   گلم       تولدت مبارک        تولدت مبارک           تولدت مبارک           تولدت مبارک   امروز روزیه که خدا تام لطفش و به من بابایی تموم کرد و هدیه ای ب ما داد که هر روز به بهترین بودنش بیشتر پی میبرم  خیلی دوستت دارم  متاسفانه چون تولدت با ماه رمضان همزمان شده جشن میمونه برای بعد از این ماه  یه جشن کوچولوی خودمونی داشتیم که خیلی ازش عکس نداری چون شیطونیات اجازه عکس انداختن بهمون نداد عاشقانه دوستت دارم عزیزم     ...
21 مرداد 1391

پارک

چند روز پیش صبح که از خواب پا شدی هنوز چشمات و کامل باز نکرده بودی تا من و دیدی با یه لحن کش دار گفتی مامان من بیرون  گفتم مامان جان از خواب بیدار شو بعد  خلاصه یکسره گیر دادی من بیرون  راستش منم روزه بودم هوا هم گرم ولی تسلیم شدم و بردمت پارک  حسابی بازی کردی و خسته شدی و تا اومدی خونه خوابیدی بگذریم که منم تا افطار از تشنگی داشتم هلاک میشدم ولی مهم اینه که به تو خوش گذشت عزیزم دوستت دارم  ...
8 مرداد 1391

یه اشتباه

شاید این بهونه باشه یا توجیه ! ولی روزه گرفتن توی این روزای گرم و طولانی یه کم آدم و بی حوصله میکنه به خصوص بعد از 2 سال مرخصی. نمیدونم چرا امروز وقتی داشتی سی دی بیبی اتیشتن ( یا به قول خودت ویز ویز) میدیدی تو اتاقت جیش کردی منم ناراحت شدم و دعوات کردم تو هم زدی زیر گریه  . . . 5  دقیقه بعد  با یه پوشک از اتاق اومدی بیرون و اومدی سمت من و با اخم گفتی بیا گفتم این چیه؟ گفتی من پوشک! باورم نمیشد  روی مبل دراز کشیدی و اصرار داشتی پوشکت کنم  منم قبول کردم  اما راستش گریه م گرفت چچون من دعوات کردم میخواستی پوشک بشی تا یه دفعه دیگه جیش نکنی بعد از چند دقیقه اومدم بازت کردم و بغلت کردم گفتم پ...
6 مرداد 1391

کارای سخت

همیشه وقتی با مامانای جدید و قدیم صحبت میکردم میگفتن سخت ترین کارای بچه اینه که  1. از شیر بگیریش  2. از پوشک بگیریش  3.تنها بره تو اتاقش بخوابه الان که دارم این مطلب و مینویسم همه ی این کارای سخت رو با تو تموم کردم اما یه چیز مهم اینه که پسر گل من منو تو این موارد خیلی کمک کرد  نفسم مسیحای گلم تو از 6 ماهگی تو اتاقت تنها میخوابیدی حتی یک شب هم بهونه نگرفتی خیلی دوستت دارم  با اینکه خیلی به شیر مامان وابسته بودی ولی فقط 2 شب اول بیتابی کردی ختی روزا سراغ من نمیومدی و حالا حدود 10 روز که خودت میری دستشویی و حتی یاد گرفتی خودت و بشوری و بعدشم دستاتو بشوری   فقط روز اول برات توضیح دادم که باید بری د...
2 مرداد 1391
1